مکتب خانه و تاریخچه مدرسه در ایران و کشورهای اروپایی



سال دولت و ملت، همدلی و همزبانی

مکتب خانه و تاریخچه مدرسه در ایران و کشورهای اروپایی

اما در زمان ساسانیان، سازمان های آموزشی گسترش یافت.آنان علوم دنیای متمدن آن زمان چون هندو و یونان را به قلمرو حکومت خود راه دادند، تا این که دانشگاه بزرگی مانند گندی شاپور (جندی شاپور) در قرن سوم میلادی توسط اردشیر تاسیس شد که در آن علوم تجربی و ادبیات مورد آموزش قرار می گرفت.در زمان انوشیروان این دانشگاه توسعه یافته و بیمارستانی برای تدریس علم طب به وجود آمد، این دانشگاه تا قرن سوم هجری دایر بود.با همه این ها نباید فراموش کرد که در دوران قبل از اسلام به ویژه در زمان ساسانیان تعلیم و تربیت و آموزش ویژه طبقه اشراف و مرفه بود و برای همگان امکان دسترسی به آن وجود نداشته است.پس از اسلام و به خصوص پس از سقوط بنی امیه به دست ایرانیان و روی کار آمدن عباسیان راه برای نفوذ فرهنگ ایرانی در دل فرهنگ اسلامی فراهم شد و مراکز علمی ایران در اواسط قرن دوم هجری اهمیت خود را باز یافتند.اما از آغاز قرن چهارم و در طول قرن پنجم تحولاتی در تشکیلات آموزش و پرورش ایران به وجود آمد و مساجد از شکل ساده خود خارج و در آن ها حوزه های علمیه و اتاق هایی برای سکونت طلبه ها به وجود آمد ، که از همه منظم تر مدارس بود با نام نظامیه که توسط خواجه نظام الملک توسی در سراسر کشور پهناور ایران با برنامه ای خاص و واحد اداره می شد.اما از عصر قاجاریه نظام آموزش و پرورش ایران دچار تحولات اساسی شد و به علت مبادلات سیاسی ایران با کشور های اروپایی مکتب خانه ها و مدارس سنتی جای خود را به مدارس نوین دادند که همه وارداتی و اروپایی بودند.با افتتاح دارالفنون در سال ۱۲۲۸ ه.ش توسط امیر کبیر تحولی بزرگ در ساختار آموزش و پرورش به وجود آمد.طبق دستور ناصر الدین شاه، معلمان دارالفنون موظف بودند در رشته مربوط به خود کتابی بنویسند و یا یک کتاب خارجی را به فارسی ترجمه کنند.این مدرسه تا سال ۱۳۲۰ از وضعیت بسیار خوبی برخوردار بود.بیشترین محصل را به دانشگاه فرستاد ولی در دهه های بعد به تدریج و به دلایل مختلف رو به افول نهاد.فارغ التحصیلان دار الفنون اکثرا به مشاغل وزارت، سفارت، استادی دانشگاه و... رسیدند.

بعد از زورخانه مکتبخانه بود که جزء اماکن مقدسه و محل روای حاجات به شمار می آمد و پس از آن مدارس طلاب دین که در آن دروس مذهبی می خواندند. این اماکن تا آن درجه محل اعتقاد بودند که مردم در گرفتاری ها، نذر و نیازهایی بر آن هانیت کرده، مراد و حاجت می خواستند که غالبا هم حاجت روا می گشتند و نذرهای این دو مکان، هم آش و پلو و حلوا و پخته و نپخته ی ماکول و حبوب بود که به طلاب می دادند و نیاز کودکان مکتبخانه ها، شیرینی و شربت و میوه و وسایل درس و مشق، مانند کتاب و کاغذ و قلم و دوات و رخت و کفش و کلاه عید و پیراهن و شلوار سیاه برای محرم هایشان که طلاب را، معصومین و اطفال را فرشتگان خوانده دعاهایشان را مستجاب می دانستند.

محل مکتبخانه دکان یا اتاق بزرگی در کوچه یا خانه یی بود که مکتبدارهای مرد یا مُلاباجی های زن، آن را اداره کرده به تعلیم و تربیت کودکان می پرداختند و صورت ظاهر آن عبارت بود از فرش حصیر یا نمد یا گلیمی مندرس و میز کوتاه و تشکچه ی مکتبدار و چند ترکه ی آلبالو یا عناب روی زمین کنارمیز و چوب فلکی [چوبی به قطر هشت تا ده سانت و طول یک ذرع و نیم و اسباب چوب زدن که دو نقطه ی میان آن را در سی چهل سانت فاصله سوراخ کرده طنابی در طول یک ذرع از سوراخ های آن گذرانده سرهای طناب را گره می زدند و طرز کارش به این صورت بود که مقصر را خوابانده پاهایش را در طناب آن می کردند و دو نفر که دو طرفش را داشتند آن را محکم پیچانده، پاها را در آن فشرده یک نفر مامور چوب زدن به کف پا می گردید. کنار اتاق و برای زیر هر بچه، قطعه زیراندازهایی از قالیچه کهنه یا نمد و گلیم و گونی که از خانه هایشان می اوردند و قُلقُلک آبی برای هر بچه که با مکتب گذاشتنشان، مخصوصشان می گردید و منقلی که زمستان ها هر صبح برایشان آتش کرده همراهشان می کردند.

مدرسه

قبل از به وجود آمدن مدارس به شیوه ی اروپایی، مدرسه اطلاق به اماکنی می شد که در آن تحصیل علم دین می کردند و عبارت بود از حیاطی بزرگ با ساختمان هایی یک طبقه و دو طبقه که ضمیمه ی مسجدی بوده یا به صورت مستقل تنها به خاطر مدرسه ی طلاب دین احداث می گردید. اتاق های آن را حجره می گفتند که هر حجره شامل ایوان و یک اتاق و یک پستو یا صندوق خانه بود و در هر حجره یکی تا چند طلبه منزل می کردند. خرج این طلاب، از درآمد موقوفات مدرسه یا از جانب امام و مرجع تقلید وقت تامین می گردید، که از ماهی یک تومان و دوازده قِران تجاوز نمی نمود، مگر آن ها که کمکی هم جهتشان از جانب اقارب و خویشان یا از شهر و آبادی شان می رسید، عده ای هم که مستقلا عهده دار مخارج چند تن از طلاب می شدند.

معلمان این جماعت را هم (مدرس) می گفتند که صبح و عصر، ایشان را در حجره یا شبستان مدرسه فراهم آورده تعلیم می نمود. دروس این طلاب از صرف و نحو فارسی و عربی و فقه و اصول شروع شده، تا به بیان و معانی و حکمت الهی و دیگر مسائل شرعی می رسید که باید فرا می گرفتند و انتهای کارشان در این گونه مدارس و فراغتشان از این علوم زمانی بود که مدرس اکمال معلومات ایشان را تصدیق نموده، مجتهد یا فقیه وقت به تدقیق و تعمیق و آزمایششان آورده ورقه ی اجتهادشان بسپارد و از جانب خود او را در مسائل شرعی و دادن حکم و فرمان و دریافت حقوق الهی مانند خمس و زکوه و سهم امام و رَدِّ مظالم و غیره وکیل کرده نمایندگی بدهد.

تاریخچه تاسیس مدارس دخترانه ایرانی

تا بعد از مشروطیت مدرسه ای برای دختران ایجاد نشد، به عوام چنین تلقین می‌شد که درس خواندن برای دختران لازم و جایز و پسندیده نیست و شاید شرط عفت را در زندگی کنج خانه نشستن و نداشتن سواد می‌دانستند. ثانیاً عامه مردم نظر خوبی به تحصیل در مدارس جدید نداشتند و هر زمان که می‌توانستند محصلین و معلمین را مورد آزار یا سخریه و توهین قرار می‌دادند. تازه این امر درباره پسران و مردان بود و دختران وضع دشوارتری داشتند. بنابراین تحصیل دختران در خانواده‌هایی که به با سواد شدن دختران خود علاقمند بودند، به وسیله معلم سرخانه انجام می‌شد.

تاسیس مدارس دخترانه در ایران توسط هر گروهی که انجام می‌گرفت با مخالفتهای زیادی روبرو می‌گردید. بعضی از علما آن را خلاف شرع اسلام می‌دانستند و بعضی می‌گفتند وای به حال مملکتی که در آن مدرسه دخترانه تأسیس شود. پس از انقلاب مشروطیت گفتگوهایی بین نمایندگان صورت گرفت. پاره ای از آنان چون ناظم‌الاسلام از تأسیس مدارس دخترانه حمایت نمودند و گفتند: «در تربیت بنات و دوشیزگان وطن بکوشیم و به آنها لباس علم و هنر بپوشیم، چه تا دخترها عالم نشوند، پسرها بخوبی تربیت نخواهند شد». در جواب وی میرزا سید محمدصادق رئیس مدرسه اسلام گفت: «چیزی که مانع احداث مدرسه دخترانه است نبودن اداره نظمیه و نداشتن پلیس مرتب است. فرضاً که حجه الاسلام منع معاندین را بردارند، با جوانان جاهل و اشخاص عزب و بی‌لجام چه کنیم؟ باید نخست اداره پلیس و نظمیه را مرتب کنیم، تا در موقع لزوم از دختران حمایت کنند و دیگر آنکه معلم مردانه نمی‌توان برای دختران آورد. پس باید به فکر معلم زنانه باشیم».

با تمام دشواری‌ها، پس از بالا رفتن سطح آگاهی‌های جامعه و احساس ضرورت ایجاد مدارس دخترانه، بانوان آزاداندیش و دلسوز ایرانی دست به کار شدند و در همان زمانی که نمایندگان به بحث و جدل پایان ناپذیر درباره چگونگی ایجاد این مدارس پرداخته بودند، به تأسیس اولین مدارس دخترانه ایران اقدام نمودند. این اقدامات در حالی صورت گرفت که اوضاع ایران بسیار منقلب بود و به هر گونه نوگرایی در جامعه با دیده شک و تردید نگریسته می‌شد. بازار تکفیر و افترا بسیار گرم بود. و کهنه پرستان از هیچ اقدامی‌حتی خطر جانی و هتک آبرو و حیثیت این بانوان آزاداندیش فروگذاری نمی‌کردند.

مدرسه دوشیزگان

نخستین بار در سال 1324 هـ. ق مدرسه ای به نام مدرسه دوشیزگان توسط بانو بی بی خانم وزیراف، برای دختران گشایش یافت. اما اقدام جسورانه وی با مخالفت بسیاری روبرو گشت به طوری که پاره ای ازمخالفان تصمیم به ویران کردن مدرسه گرفتند. طی فشارهای بی رویه مخالفان مدرسه دوشیزگان، بی بی خانم به وزارت معارف شکایت نمود. اما در جواب به وی گفته شد که صلاح در این است که مدرسه تعطیل شود. سرانجام، با وجود ایستادگی بی بی خانم در برابر مشکلات، مدرسه دوشیزگان تعطیل شد.

بعد از جریان به توپ بستن مجلس شورای ملی، بی بی خانم پیش صنیع الدوله (وزیر معارف) رفت. این بار تقاضای وی پذیرفته شد، مشروطه بر اینکه فقط دختران بین 4 تا 6 سال در مدرسه تحصیل نمایند و کلمه دوشیزه نیز از تابلوی مدرسه حذف شود.

مدرسه ناموس

این مدرسه در سال 1326هـ. ق توسط خانم طوبی آزموده در خیابان فرمانفرما، نزدیک چهارراه حسن آباد تأسیس شد. وی که فرزند میرزا حسن خان سرتیپ بود درسال 1303 هـ.ق متولد شد و در چهارده سالگی به عقد عبدالحسین میرپنج که مرد دانشمندی بود درآمد. وی مدتی به تحصیل در زبانهای عربی، فارسی و فرانسه پرداخت و سپس به فکر افتاد تا نهال دانش را در دل و جان دختران ایرانی بکارد. او که با شرایط آن روزگار آشنایی داشت با تدبیری جدید شروع به کار نمود. در ابتدا به تأسیس کلاسهای اکابر برای بانوان اقدام نمود و سپس قرآن و تعالیم مذهبی و علم الحدیث را در دروس گنجاند و سالی یک بار در مدرسه مجالس روضه خوانی ترتیب داد و از اولیای شاگردان دعوت به عمل آورد و آیه‌هایی از قرآن کریم در جهت فراگیری علم و دانش به آنان گوشزد نمود.

تهیه آموزگاران زن در آن عصر بسیار مشکل بود بنابراین وی ناچار بود ازدوستان شوهر خود درخواست کند تا کتب مورد لزوم شاگردان را تهیه کنند و سپس خود به تعلیم آنان می‌پرداخت. بعد از مدتی از کمکهای بی دریع سید جوادخان سرتیپ، میرزا حسن رشدیه، نصیرالدوله و ادیب الدوله برخوردار گردید. مدرسه ناموس بعدها به صورت یکی از مهمترین و مجهزترین مدارس متوسطه تهران درآمد. از فارغ‌التحصیلان این مدرسه می‌توان از بانو توران آزموده (خواهرزاده طوبی خانم)، بانو فخر عظیمی‌ ارغون، بی بی خانم، گیلان خانم، فرخنده خانم و مهرانور سمیعی نام برد.

مدرسه پرورش

در سال 1321 هـ. ق طوبی رشدیه در قسمت مجزای خانه خود مدرسه دخترانه ای به نام پرورش دایر نمود. گرچه اقدام وی با استقبال مردم روبرو گردید و چند روز بعد از تأسیس 17 تن شاگرد داشت، اما فراشان دولتی تابلوی او را با فحش و تهدید برداشتند و مدرسه را منحل کردند. تا این زمان مدارسی که از سوی بانوان ایرانی تأسیس می‌گردید جنبه رسمی ‌و دولتی نداشت و گرچه گاهی اوقات نمایندگان مجلس یا اعضای دولت از آنان به طور تلویحی حمایت می‌نمودند، اما هرگاه به عللی مخالفان قد علم کرده بر خلاف آنان گام بر می‌داشتند، و هیچ قانون و مرجع رسمی ‌نبود که با آنان مقابله نماید. به همین دلیل بانوان ایرانی دست به دامان مجلس شدند و تقاضایی بدین مضمون به مجلس ارسال داشتند.

... بر خداوندان حل و عقد و مدیران رتق و فتق امور واجب است که در این هنگام درخت سعادت ابدی در باغ مراد ملت بنشانند و اساس ترقی و پیشرفت این مملکت را بر پایه استوار نهند و به ترتیب نسوان بپردازند ... در هزار سال پیش، دولت اسلام نخستین دولت متمدن روی زمین بود و مسلمین اولین ملت عالم و معلمین عالم از اهل ایران بودند. در اسلامبول که نسبت به سایر نقاط اروپا نشرعلم اساس و تقدم داشت، به واسطه حکما و دانشمندان بخارایی علم وحکمت سرایت کرده و هنوز نام حکمای آن عهد را اروپاییان با احترام می‌برند. پس چه شد که آنها به علت علمی ‌که از ما گرفته اند، پیش افتادند، سهل است که آن را تکمیل کرده اند و از آموزگاران خود درگذشتند و آنها را محتاج به خود کردند؟ آیا می‌توان گفت اهل ایران با هوش طبیعی و استعداد خداداد احتیاج نوع را به ترویج علم و صنعت احساس نکردند؟ نه بلکه به واسطه این بود که آنها زنهایشان را تربیت کردند... ملت ایران زودتر ازملت ژاپون با اروپا مراوده پیدا کرد، چرا مثل آنها ترقیات عصر جدید را فرا نگرفت؟.... همه به واسطه این نکته است که زنهای فرنگی به واسطه علم معنای هیأت اجتماعیه را می‌فهمند ولی ... زنهای مسلمان جز کینه ورزی با یکدیگر، تربیت کودکان به مقتضای سلیقه خود، چیز دیگر نمی‌دانند... وقتی که آموزگاران و مربیان اولیه اطفال را تربیت نکنند، جوانان، مردان و پیران با تدبیر نخواهیم داشت.

از آنجایی که بالا بردن سطح فرهنگ جامعه از اهداف اصلی انقلاب مشروطه به حساب می‌آمد، در سال 1327 هـ.ق کلیه دبستانهای تهران دولتی شدند و رسماً تحت نظارت اداره فرهنگ قرار گرفتند و 46 باب مدارس دخترانه و پسرانه تأسیس گردید


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ن : شبنم سرچمی
ت : شنبه 17 / 4 / 1393


محمد بن حسن عسکری (عج) آخرین امام از امامان دوازده گانه شیعیان است. در ١۵ شعبان سال ٢۵۵ هـ.ق در سامرا به دنیا آمد و تنها فرزند امام حسن عسکری (ع)، یازدهمین امام شعیان ما است. مادر آن حضرت نرجس (نرگس) است که گفته اند از نوادگان قیصر روم بوده است. «مهدی» حُجَت، قائم منتظر، خلف صالح، بقیه الله، صاحب زمان، ولی عصر و امام عصر از لقبهای آن حضرت است.